امروز:
جمعه - 14 ارديبهشت - 1403
ساعت :

شاعری که برای دیده شدن آفتابی نشد

اهواز/ حبیب خبر- ح. پورعبداله:

در ادامه آیین های نکوداشت شاعران پیشکسوت خوزستانی از سوی محفل ادبی دکتر "قیصر امین پور" در کتابخانه مرکزی اهواز، نوبت به دکتر "حجت الله جانبی" رسید که در نشست "سه شنبه های شعر" با حضور شاعران خوزستانی از جمله چند تن از شاعران نامدار بهبهانی از او قدردانی شد

شاعری که برای دیده شدن آفتابی نشد

در ابتدای این آیین صمیمی استاد "فردین کوراوند" دبیر محافل ادبی کتابخانه های خوزستان- که عمری است مجری آیین های ادبی است- در سخنانی بازگو کرد: "برگزاری نشست‌های نکوداشت با هدف قدردانی از بزرگان ادبیات و فرهنگ استان خوزستان برگزار می‌شود. محفل سه شنبه ها شعر با همین رویکرد  اقدام به نکوداشت دکتر "حجت الله جانبی" شاعر و پزشک پرتلاش خوزستانی کرده است. استاد جانبی در طول فعالیت های خود همواره در تسهیل امور ادبی کوشا و موثر بوده است. پاسداشت مقام شاعر، جایگاه برجسته معرفت و انسانیت است."

* شاعرانی که چراغ شعر خوزستان را روشن نگاه داشته اند

شاعری که برای دیده شدن آفتابی نشد

نخستین شاعری که سخن آغاز کرد دکتر"حبیب پیام" بود که با قدردانی از استاد "فردین کوراوند" دبیر محافل ادبی کتابخانه های خوزستان و استاد "علیرضا شکرریز"- که چراغ شعر خوزستان را روشن نگاه داشته اند- در سخنانی درباره دکتر "حجت الله جانبی" گفت: "خوش حالم که بعد از مدت ها در این بزرگداشت خوب و لازم خدمت دوستان رسیدم. از سوی آقای دکتر جانبی به دوستان عزیز خیرمقدم می گویم چون صحبت کردن برای ایشان خیلی راحت نیست و این وظیفه را من بر عهده گرفتم.

از همه بزرگوارانی که تشریف آوردند نشکر می کنم. ابتدا از خود آقای کوراوند قدردانی می کنم که زحمت کشیدند و این نشست خوب را برگزار کردند.

حوش حالم از این که فرصتی شد تا تقدیری شود از زحمات آقای دکتر جانبی. دوستانی که دهه هفتاد تشریف می آوردند انجمن شعر دانشکده کشاورزی، قطعن به یاد دارند که چه شور و هیجانی داشت و چه شاعران خوبی از دل انجمن بیرون آمدند.

یکی از شاعران خوب آن سال ها که هم در بهبهان هم در اهواز و هم در سطح استان تلاش کرد و هم به عنوان یک فعال ادبی بارها جشنواره های شعر برگزار کرد و مجموعه های شعر و داستان به چاپ رساند دکتر جانبی بود؛ چهره ای که آن قدر که تلاش کرد و حضور فعال در انجمن ها داشت قدر ندید و مورد اقبال قرار نگرفت.

 شاید هم کمی به خود ایشان برگردد که روحیه درویش منشانه دارد و اهل هیاهو و خودنمایی نبوده و نیست؛ اگرچه شعرها و داستان هایش جزو آثار خوب دهه های اخیر خوزستان است ولی هیچ وقت برای دیده شدن سر و صدا نکرد و آفتابی نشد.

به هر روی فرصت خوبی بود که دوستان دور هم جمع شوند و به این بهانه حداقل همدیگر را بعد از ماه ها و سال ها ببینیم و امیدوار باشیم که این نشست ها ادامه یابد چرا که قدردانی از بزرگان دیگر استان سبب می شود دور هم جمع شویم و صحبت کنیم.

اگرچه این جلسه دیر تشکیل شد ولی بسیار پسندیده و قابل احترام است. من از آقای دکتر جانبی بسیار آموختم و شعرهایش را بسیار دوست دارم. امیدوارم این جلسه سبب شود ایشان دست به قلم ببرد و دوباره بنویسد و ذوق سرودن در دل و جانش زنده شود. ان شاءالله."

* حجت الله جانبی" شاعرِ انسان و مدارا و حجتِ عشق است

شاعری که برای دیده شدن آفتابی نشد

در ادامه استاد "فرامرز سه دهی" شاعر و نویسنده مطرح بهبهانی و نیز کشور- که کتاب "فرودگاه آه" او در هفتمین دوره جایزه شعر «شاملو» در سال ۱۴۰۰، با رای اعضای ه‍یأت داوران، به همراه کتاب "به سایه" آفریده‌ "هرمز علی‌پور، در حوزه "مدایح بی‌صله"، برگزیده شد- درباره دکتر "حجت الله جانبی" سخن گفت:

"فارغ از هرگونه تعصب؛ قوم گرایی، جبهه گیری و ایدئولوژی بازی های مرسوم و نامرسوم می گویم، با صدایِ بلند هم می گویم!:"حجت الله جانبی" شاعرِ انسان و مداراست. شاعرِ غنا و کیفیتِ چشم هایی که هست که نیست. که نیست که همیشه و در همه حال هست. جانبی؛ شاعرِ پسین و پساراست؛ شاعرِ شکلِ دیگرِ عشق است دوری. جانبی؛ حجتِ عشق است. برهانِ قاطعِ زمین به دورِ عشق می گردد.

شاعری که برای دیده شدن آفتابی نشد

نوشتن و گفتن از جانبی سخت است خیلی هم سخت که او اسماعیل است. اسماعیل (ی) که دقیقن، ۳۰ سالِ آزگار به دورِ پدر گشت ۳۰ سالِ آزگار عمرِ کمی نیست. جانبی ویلچرِ وفاداری و عشق است در روزگاری که روزگار نیست. هی ناروزگار هی ی پلشتِ نامهربان هی ی ی!: من، دورِ تو می گردم؛ حجتِ همه یِ رویاها را باد برد. من فدایِ خنده هایِ از پشتِ سه گوشِ این گوشی های اندروید که سر می دهی شوم.

چیزی نمانده است به عیدی که ندارم بیا- با پاهای خودت بیا- و کتابِ عیدیِ هرساله ات را بگیر از دست هایِ ابراهیمِ پدر. قول می دهم ننویسم سگ خور قول می دهم برای نخستین بار بنویسم!:

نوشِ جانت شاعر نوشِ جانت اُمید نوشِ جانت پسینِ پسارا!

اینِ رباعیِ عهدِ عتیق و قجر تقدیم به انسان به شاعر به حجت الله جانبی:

آن شب که خیالِ رویِ تو در می زد/ می گشت دلم؛ به هردری سر می زد/ برخاستم از بسترِ تنهاییِ خویش/ دیدم که گلُ سپیده، پرپر می زد"

در ادامه استاد "علیرضا شکرریز" از آشنایی با دکتر جانبی در اوایل دهه هفتاد گفت و شعرهای نغز سپیدشان و نیز از نقدی که بر یک شعر او نوشته است اما در حوصله این جمع نیست و در جلسه نقد کتاب ایشان خواهد خواند و سپس شعری از کتاب دکتر جانبی خواند که در ابتدای آن آمده است"چشم های آسان خدا/ دست های آسوده شیطان/ و دلت بخواهد/ سیب های ساده لوح سرنوشت/ و بهشتی که زیر پای دختران هوا نخ نما شده است..."

بعد از شکرریز، استاد "عیسی سجادی" شاعر و طنزپرداز مطرح شوشتری که سال های سال نام های مستعارش در رسانه های مکتوب آفتابی بود یک شعر محلی و یک قصیده در وصف حضرت رسول اکرم(ص) خواند و استاد "عباس سلطانی" بومی سرای بهبهانی غزلی خواند که مورد توجه دکتر جانبی بود.

* زمینه ساز عناصر شعر

شاعری که برای دیده شدن آفتابی نشد

نوبت به "کریم خسروی زاده" که رسید در سخنانی درباره دکتر "حجت اله جانبی" گفت: او را باید زمینه ساز عناصر شعر دانست که به تمام معنا، اجزای نوشتاری خود را به تناسب درونی با معنایی صریح، تصویر سازی می کند و از ساختمان اندیشه به فراخور حال نادرترین استعداد بشری روزگار خویش را با یادآوری واژه ها بر زبان می راند و توسل به این قاعده، سه مجموعه به اسامی "روزهایی که تمام می شود" و "می آیم بسرایمت، نیستی" و "برشانه ناگزیر مورچه ها" سروده است که سرانجام آن ها، نشانگر روح لطيف و جامعه مدار انديشه و فرهنگ مداری زمانه ذهنیتی خویش است و الگویی هستند به فراخور کنش زندگی و فرافکنی جهان درون به نام شعر مدرن که بر تصورات و اندیشه انسان اثر می گذارند.

 برای ارایه حسی به نیابت شعری او شعر زیر را تقدیم استاد جانبی می کنم:

"بوسه های نوازش را/به هیمنه ی دیدار/کنار رویاهای تو می گذارم/تویی که به عرف جوانی/ نقره گون شقاوت دردی/که به نگارش لحظه ها، قامت بسته ای/ بدان که جلوگاه باد/گرد و غباری بیش نیست/که بخواهد در برابر ایستایی تو/ قد علم کند/ هر چند که می داند/سپیدی شعرت/ پوست انداز روح های خسته است/ که به آواز سکوت/چهره نوازی می کند."

شاعری که برای دیده شدن آفتابی نشد

بعد از خسروی راد، نوبت به خانم های شاعر رسید. خانم "هارونی" از تابوت خیالش و سیاهی شب  هجران و خیال و شبح تنهایی گفت و پرسید: بگو چه گونه هجمه خیالت را در انحنای شقیقه ام پنهان کنم؟ که "کوثر رضایی" از آیینه که سرگردان غبار نور است و پرده ای صورتی رنگ بیدارش می کند گفت و ندا داد: "بعد تو عقربه های ساعت مرا از دل تنگ زمان بیرون نتواند کشید..." اما خانم "نظری" خبر داد: "چمدانی دارم پر از خاطره ها/ دست هایم بی حس از عبور سال ها تکرارها تکرارها..." که در این هنگام خانم "سیلاوی" گفت: من دو نیم هستم/ نه! شاید هم چند نیم/ نیمی میان من و تو آویزان..."

شاعری که برای دیده شدن آفتابی نشد

استاد "ایمان عباس پی" شاعر همیشه خندان، دکتر جانبی را یک انسان واقعی و بعد یک شاعر محبوب دانست و در ادامه غزلی خواند که در بیت نخست آن آمده است: "ازدحام یک منِ تو در تو تا خلسه های یک تن مستهجن/ انسان چند وجهی مغلوبی درمانده لای آدمی و آهن..."

در ادامه استاد "ودود جوانی" به صدا درآمد و گفت: "من از پیرهن آوردن آخر خسته خواهم شد/از آرامش نام چاه دیگر خسته خواهم شد..." اما خانم "مظلومی" غزلی از سعدی خواند و گفت:" بَسَم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی/ به کجا روم ز دستت که نمی‌دهی مَجالی..." که "سیدقدرت اله حسینی برآفتابی" در غزلی گفت: "از دوستانم عذر می خواهم که گفتم/ با خاطراتم قصد آزردن ندارم..."

شاعری که برای دیده شدن آفتابی نشد

"مانی طالب زاده" از جوانان شاعر که با تبر آمد و گفت: "بر من که سبز بودم از او هی تبر شد و/ دست سیاه شب به گلوی سحر شد و... " خانم "ستایش عبداله" در غزلی سرود: "بیاور شانه هایت را که من بی تاب بی تابم/ و هر شب با هجومی از خیالات تو می خوابم..." اما "کیانپور" به صدا درآمد: "شیار شب مرا به سمت شیشه می برد..." که ناگهان استاد "تقی جهانبخشی" ندا داد: به ساعت ها دنده معکوس دهید/ پشت سر آینده مانده است... ولی "اسکندری" پاسخ داد: "یادت هست/ دشت های سبز/ پرستوهای آزاد/ تابستان های گرم / تلالو نور در برکه..." که خانم "بُساک" در شعر کوتاهی گفت: "دلتنگی/ گور تنگی است/ سنگی/ بی نور نگاهت" او سپس شعری برای"شهر شیرین بهار "شیمبار" خواند:"بیو ای دل برو تا بختیاری/ به شیمبار و للر، بازفت و کینو/ ندونی تو چه کیفی داره ییلاق/ نَخردی برف و پینه وُر مِنه دو...

شاعری که برای دیده شدن آفتابی نشد

در ادامه خانم "سلیمانی" از خواب و بیداری گفت: "بیدار شدم بهشت بر در زده است/ بر کالبدم جان سراسر زده است..." و خانم "قربانی" پاسخ داد: "گریه آشوب دلم را باز شست/ گذر خواب به چشمم افتاد..." ولی خانم "سیدحسینی" خبر داد: "اندکی از گذشته های تو را می خوانم/ روزهایی که با تو زیباتر می شد... در این هنگام خانم "رویا موسوی" نونهال شاعر گفت: "... به سوی تو آمده ام/ با یک قصیده بلند عاشقی... ای معجزه شعرهای من/ آسمانت خداگونه خواستنی است." اما "شاهوردی" گفت: گرچه در ما نیست هرگز ادعا/ سینه ها مملو از فرهنگ هاست/ حضرت موسی بپرسید از خدا/ که ای خدای مهربان جایم کجاست؟...

نوبت به استاد "سیدلطف اله ناصری" که رسید ضمن شادباش به استاد دکتر "حجت اله جانبی بهبهانی"، از مسوولیت ایشان در شبکه بهداشت و درمان آبادان گفت که در انجمن های شعر نمود داشتند. او سپس شعری با عنوان "از صدای همگنان بهبهان" خواند: "من ز شهر بهبهان می آیم و اجداد من/ شاعر و عارف بُدند و عالمند در این محن/ خفته اند اما هزار افسوس گمنام و خموش/ کس نبنوشته به خط میر تعریفی رسن... "

بعد از "ناصری"، "شهاب کریمی" گفت: ماه چشم خون من/ بمان تا بهار بیاید/ تا از دهان تو جشنواره ققنوس و کبوتر و از چشم هایت کولیان پر از رقص و هلهله تماشا کنم..." ولی "اسفندیار زیلایی" گفت: سوخته ایم و/ روییده از خاکسترمان/ سکوتی زخمی" او بعد از شادباش به استاد جانبی این بار گفت: قطره هایی شکل باران/ خیمه زده اند/ با گلویی لبریز سکوت/ در التهاب دریا..." که خانم "قناد" سرود: "روزها فکر تو و شب هم در بدرم/ افتاده ام از پا و خم شد کمرم/ با غمزه خود مرا پریشان کردی/ برگرد و قدم گذار بر روی سرم"

بعد از خانم قناد، که خانم "فیروز کوهی" گفت: به فرزندانم مهربانی را آموختم/ تا با همه مهربان باشند و/ مهر بورزند..."اعتماد نیا" نالید: "ز بس که خوردم غم زمونه/ دلم گرفته خدا می مونه/ رفتم ز خانه سوی بیابان/ فرسوده ام کرد شهر و خیابان"

در ادامه استاد "ربانی" ابتدا شعری طنز خواند و سپس شوشتری و نوبت را به "علی مولایی" داد و او هم خطاب به عالم و آدم گفت: تو آن درخت دختر دیارهای دیگری/ تو از تبار پاک ریشه دارهای دیگری..."

شاعری که برای دیده شدن آفتابی نشد

در ادامه که "صالحی" پرسید: ... مام من آن بانوی نیکو نهاد/ از چه رو این نام را بر من نهاد...؟" استاد "بنازاده" گفت: "طلوع ماه امشب دلنشین است/ که صبح عاشقان روشن ترین است..." ولی خانم "نیکی کوراوند" شعری از حضرت "فردوسی" خواند." و "حبیب اله بهرامی" در سخنانی استادان (حجت الله جانبی و حبیب پیام) را انسان هایی شاعر و فرهیختگانی اندیشمند و محبوب در شعر و معرفت و بزرگی برشمرد و نیز یار و همراهانی که او را در تداوم فعالیت های خود تشویق کرده اند و سپس غزلی درباره زادگاهش (M.I.S )- که روزی جزو اولین شهرهای مدرن کشور و خاورمیانه بود و لی امروزه روستایی است که رنگ شهر به خود گرفته است- خواند.

بهرامی هنوز میکروفن اش را خاموش نکرده بود که استاد"فرامرز خان سه دهی" شعری درباره مسجدسلیمان و با عنوان "فرهاد کشوری" خواند:"دیوانه هایی که عاشق بودند و نرسیدند و مجنون شدند/خیابان گرد شدند/ موسی کلو در بهبهان و عجم کلو در مسجد سلیمان..."

در پایان این آیین سراسر مهر و دوستی و یک رنگی- که شاعران و نویسندگان بسیاری هم حضور داشتند- با اهدای لوح سپاس از تلاش های ادبی استاد "حجت الله جانبی" شاعر، منتقد و پزشک خوزستانی قدردانی شد.

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید