اشتغال بيكاران، هر روز دريغ از دي روز/ جناب مسوول! چرا نبايد دست‌فروش باشم؟!/ گزارشی از "حنان سالمی"

حبیب نیوز: دستفروشي هم از شغل هايي است كه بسياري از آدم ها را به ناچار دستفروش كرده است. ناچاري كه حاصل سومديريت ها در اشتغال بيكاران است.

 دستفروشاني كه تلاش مي كنند هزينه هاي زندگي شان را شرافتمندانه تامين كنند و منت حاتمان را نكشند! آن هم در دولت هايي كه آمدند و رفتند و شعارها و وعده هاي توسعه همه جانبه شان در همه بخش ها از جمله اقتصادي به گوش زمين و زمان هم نرفت! اما آن چه عيان بوده و هست و خواهد بود و مرتب بر زبان بيان مي شود، عبارت:"هر روز دريغ از ديروز" است!

"حنان سالمی" گزارشگر خبرگزاري فارس مي نويسد:" دست‌های خالی شان را با بسته‌های مسواک، جوراب، آدامس، ناخن‌گیر و هر کالایی که نیاز روزمره مشتریان شان باشد پر می کنند و وارد اجتماع می شوند؛ می توانستند در ساده‌ترین حالتِ ممکن، دستان شان را به جیب مردم گره بزنند و آبروی شان را خرج شکم شان کنند اما این زنان دستان شان را به آسمان گره زده‌اند.

دایره لغات دستفروش‌ها با بیمه، حقوق، عیدی و مزایا غریبه است؛ تعریف شغل آن‌ها دست‌هایی است که با کالاهایی ریز پر می شود و پاهایی که آن‌ها را کوچه به کوچه‌ی شهر می کشاند تا با پول حلال چرخ روزگارشان را هرچند کند و ملال‌آور اما بچرخانند.

هر شغلی که به تبع آن درآمدی حاصل می شود یعنی اینکه وجود دارد و می تواند بر اجتماعات بشری تاثیرگذاری مفید و یا حتی مخرب داشته باشد؛ اگر با یک قاچاقچی موادمخدر هم‌صحبت شوید قطعا خودش را یک بیزینس‌مَن معرفی می کند! چون در باورهایش از این محلِ کسبِ درآمدِ هرچند نامشروع برای خودش شغلی تراشیده و معتقد است: کار او یک نوع تجارت است که مشتری‌های خاص خودش را دارد!

یک قاچاقچی موادمخدر هرچقدر هم باورهای عمیقی نسبت به شغل اش داشته باشد اما نمی تواند بر باورهای ما نسبت به پوچ و منفی بودن این باصطلاح شغل، اثری بگذارد و ما را متقاعد کند اما قضیه به همین جا خاتمه پیدا نکرده و از آنور بام نیز افتاده‌ایم زیرا متاسفانه ما برای تعریف شغل‌های اجتماع در ذهن‌های مان یک چارچوب معین را مشخص کرده‌ایم که در صورت خروج از این چارچوب معین، آن شغل حتی به‌رغم وجود و مفید بودن اش،در اجتماعات ما وجود خارجی نخواهد داشت!

 

*حق ندارید دستفروش باشید

شما می توانید دکتر، مهندس، معلم، خبرنگار، تکنسین برق، اتاق عمل، کارمند، نانوا، راننده، پلیس و یا هر شغل شناسنامه‌دار دیگری باشید اما شما حق ندارید دست‌فروش باشید! در اجتماع ما، هر شغلی، صنف ، جایگاه و حقوق مشخصی دارد و تنها دلیل تعلق گرفتن تمام این مزایا به یک شغل، مفید بودن آن برای جوامع انسانی است چیزی که قطعا قابل انکار نیست اما آیا انسانیت یک دستفروش که برای جلوگیری از متزلزل شدن بنیان خانواده و به تبع آن هدر رفتن نیروهای انسانی کارآمدی که هر خانواده میتواند تحویل اجتماع دهد وارد این شغل شده است قابل انکار است؟!

بله یک دستفروش می تواند دستفروش نباشد، شهرداری می تواند برای جلوگیری از تخریب فضای شهری و حفظ نظم و ترتیب مانع حضور آنها شود اما این تنها ظاهر قضیه است؛ با حذف دست فروشان می توان ظاهر شهرها را سرپا نگه داشت اما باطن آنها را چه؟ آسیب‌هایی که از نابهنجاری‌هایی که به تبع حذف شغلِ شریفِ دست‌فروشی بر جامعه وارد می شود می تواند باطن اجتماع را به آتش بکشد و اگر ریشه‌های یک اجتماع سست شود قطعا رشدی در پی نخواهد داشت.

دستفروشی قشری است که اعضای متفاوتی با رده‌های سنی مختلف را شامل خود کرده است و به ‌رغم اینکه مردان درصد زیادی از آن را به خود اختصاص داده‌اند اما وقتی وارد بازار بزرگ نادری اهواز یا مناطق بالانشین شوید این زنان سرپرست خانوار هستند که بیش از بقیه توجه تان را به خود جلب می کنند؛ شاید رقابت مردان دستفروش تنها با مغازه‌داران و کسبه باشد اما زنانِ دستفروشِ اهوازی حتی باید با مردان دستفروش نیز برای به دست آوردن یک لقمه نان حلال بجنگند؛ سامان‌دهی‌های مقطعی متعددی توسط مدیران شهری برای دستفروشان اهوازی انجام شده است که قطعا به جایگاه زنان دستفروش در آن کمتر توجه شده است، یک زن دستفروش در اهواز، نباید جای مرد دستفروشی را اشغال کند و همزمان نیز باید حواسش جمع باشد که اقتصاد هسته مرکزی شهر را فلج نکند و با ارزان‌فروشی‌هایش خلق کسبه را تنگ نکند! یک زن دستفروش باید تمام این بایدها را برای کسب روزی حلال به جان بخرد، او ترجیح میدهد فلج کننده‌ی اقتصاد مرکزی شهرش شود اما دلیل نابه‌هنجاری‌های رفتاری و اخلاقی شهرش نباشد.

 

*من بنده خدا هستم

چادر را تا روی چشمانش پایین آورده، ماسک فیلتردار هم زده و به نظرم این عاقلانه‌ترین و آخرین گزینه انتخابی برای بانویی است که می خواهد دستفروشی کند و شناخته نشود، کسی چه می داند شاید این زن همان همسایه دیوار به دیوارمان باشد که با سیلی صورتش را سرخ نگه داشته و ما بی‌خبریم؛ به نیت خرید جوراب جلو می روم، صریح و قاطعانه می گوید "3جفت 10هزار تومن"؛ خستگی در صدایش ریشه دوانده و معلوم است که چانه‌زدن‌های امروز بدجور کلافه‌اش کرده است؛ اسمش را به‌رغم اینکه می دانستم به جوابی نمی رسم می پرسم و او می گوید"بنده خدا هستم"، شهر پر از هیاهو وصداست اما سکوت این زن ریشه در آلامی دارد که در جانش دویده است؛ چندسالی می شود که همسر معتادش رهای شان کرده است و طبق گفته خودش با وجود موقعیت ازدواج مجدد ترجیح داده تا در کنار فرزندانش باشد و سرپرستی خانوارشان را به دوش بکشد.

از او می پرسم که آیا به بهزیستی یا کمیته‌امداد براي دریافت خدمات مراجعه کرده است و او می گوید: در حال حاضر تحت پوشش بهزیستی است اما خدمات و حقوقی که از این نهاد دریافت می کند جوابگوی نیازهای فرزندانش نیست و او برای تامین یک زندگیِ حداقلی به دستفروشی روی آورده است؛ از خاطره روزهای اولی که به این شغل آمده بود می گوید اینکه اولین روز نمی دانست وقتی مامورها می‌آیند باید سریع بساطش را جمع کند و فرار کند، اینکه مردان دستفروش با دادوبیداد مشتری‌هایش را می پراندند اما حالا به یک تجربه قابل قبولی رسیده و از نظر خودش لااقل در بحث دست‌فروشی می تواند گلیمش را از آب بیرون بکشد.

مرضیه، زن جوان بیست و چندساله‌ای است که بچه شیرخواره‌اش را همراه خودش می‌آورد اما خب دستفروشی شغلی نیست که تا پایان تایم کاری برای فرزندان کارمندانش مهدکودکی را در نظر بگیرد! هوای اهواز به فصل‌های تب‌دارش نزدیک می شود و خدا میداند این بچه چگونه این روزهای طاقت‌فرسا را به جان خواهد خرید؛ مرضیه با دست اشاره می کند که بروم، شاید فکر میکند مانع کارش شده‌ام، سعی می کنم سر صحبت را با او باز کنم اما او می گوید وقتی برای صحبت‌هایی که راه به جایی نمی برد ندارد و ترجیح می دهد به جای شکوه و گلایه، برای فروش عروسک‌های دست‌سازش تلاش کند.

 

*بالاترین نرخ کشوری زنان سرپرست خانوار در خوزستان

بر اساس آمار رسمی، بالاترین نرخ کشوری زنان سرپرست خانوار در خوزستان است و این در حالی است که نرخ درآمد سرانه ما از متوسط کشوری بیشتر است! توزیع نامناسب ثروت و فاصله طبقاتی که روز به روز به طبقات آن افزوده می شود خود تنها بخشی از دلایلی است که این چالش را برای استان رقم زده است؛ در حال حاضر نیز بیش از 33هزار بانوی سرپرست خانوار در خوزستان وجود دارد که برای اینکه بتوانند از خدمات بهزیستی استفاده کنند و عضوی از این نهاد باشند برای شان شرط و شروط گذاشته‌اند، اینکه حقوق وزارت کار هرچقدر باشد باید حقوق شان کمتر از 40درصد آن باشد تا بتوانند از بهزیستی خدمات بگیرند، خدماتی که بعد از توانمند شدن شان قطع و به سرپرست خانوار دیگری تعلق خواهد گرفت اما در این میان زنان بسیاری هستند که به‌رغم وجود این ارگان‌ها و خدمات، دستهای شان را به زانو زده‌اند و با دستفروشی خانه و فرزند را به بهترین شکل ممکن اداره می کنند.

ما عادت کرده‌ایم به جای حل مشکلات صورت مساله‌ها را پاک کنیم اما دستفروشی زنان در اهواز مساله حل نشدنی نیست؛ درنظر گرفتن جایگاهی در شان بانوان، تجمیع و سامان‌دهی بانوان دستفروش اهوازی توسط ارگان‌های مربوطه، ایجاد صنف دستفروشان و رقم زدن فضا به صورتی که ضرری برای کسبه و دست فروشان نداشته باشد تنها بخشی از اقدامات عملیاتی است که می تواند کلانشهر اهواز را به سمت پیشرفت روزافزون سوق دهد.

مدیران شهری اهواز، در سال های گذشته مکان‌های مختلفی را به صورت موردی و مقطعی برای دستفروشان درنظر گرفته‌اند که به علت اتخاذ سیاست‌های نادرست در انتخاب محل مناسب با شکست روبه‌رو و باعث شد تا بیشتر به این چالش دامن زده شود؛ جابه‌جایی و تخریب دستفروشی برای رسیدن به هدف‌های لحظه‌ای تنها کارکرد یک مسکن دارد که فقط برای مدت کوتاهی می تواند شهر را در حالت ایده‌آل قرار دهد اما درصورتی که با دیدی باز و به عنوان یک شغل به دستفروشی نگاه کرده و شرایط را برای جاسازی و توانمندسازی این شغل به خصوص برای بانوان سرپرست خانوار انجام دهیم قطعا در طولانی مدت شاهد اثرات ماندگاری خواهیم شد که اکنون نیز دور از انتظار نیست؛ و فراموش نکنیم که دستفروشی شغل است و زنان دستفروش وجود دارند، لطفا آنها را ببینیم.

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید