صدایی که در باد میپیچید
میانِ روزهای خاکی
میانِ شبهای خاموشِ جبهه
در دلِ ورزشگاههای شلوغ
و در خانههای مردمِ شهر...
"حسین"
مردی که واژهها را نوازش میکرد
حرفهایش از جنسِ محبت بود
از جنسِ ایمان
از جنسِ خوزستان...
روزگار
گاهی آرام
گاهی توفانیست
اما صدای بعضی آدمها
هیچوقت خاموش نمیشود.
او
با لبخندش
با کلامش
با تمامِ قلبِ عاشقش
در دلِ این خاک خواهد ماند.
امروز
نه پایان است
نه غروب...
او در جانِ خوزستان جاریست
در میانِ خاطرهها
در نفسهای مردمی که دوستش داشتند.
مردی که صدایش هنوز زنده است
در هر سلام
در هر بدرود
در هر آوازی که از این خاک برمیخیزد.
ارسال نظر به عنوان مهمان