امروز:
پنجشنبه - 23 اسفند - 1403
ساعت :

 بر کتاب شعر شاعر فصل دردی باز کن

 گفتمان تازه ای را در غزل آغاز کن

فرق دارد درد دل با دردهای مردمی/ شعر را با دردهای مردمی دمساز کن

 جلوه گاهی از تجسم در تماشا آمده ست 

 یک نگاهی سوی زیبایی چشم انداز کن

هرچه گفتی از عذاب عشق دیگر کافی ست/ وقت دیگر شکوه های عشق را ابراز کن

 از گیاه شوکران عشق دل مسموم شد

 در تسلای خیالم ای غزل اعجاز کن

در ته فنجان قهوه فال حالم مبهم ست/باز هم نیت به شعر خواجه ی شیراز کن

 فرصتم را بسته بر زنجیر غفلت دیده ام

 حدِ بر من رفته را این بار هم اغماز کن

تا خدا فریاد پژواک مرا هم بشنود/ باز تاب ناله را سمفونی آواز کن

از برای لحظه ی پرواز هرگز دیر نیست/ای پرنده با قفس تا آسمان پرواز کن

 * هرمز فرهادی بابادی

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید