نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
یادمان: پیر سپید سرا
آیدا در آیینه بود
ابراهیم در آتش
که خواب از شط ( بامداد) گذشت
فصل پنجم سال ست
اما هنوز
تمشک لبانم
به بار ننشسته است
شگفت
دهانم
به غاری شباهت دارد
که از بوسه ای بعید
به هم برآمده باشد
دیگر تفاوت
نمی کند
چه این آسیاب
به نوبت بچرخد
یا نچرخد
آسیابان پیر اما
موهایش را
در این آسیاب
سپید کرده است
آنک جهان برآمده از سرب
دست به دست
ورق می خورد
در تعارف ( خنجر )
و ( دیس)
ارسال نظر به عنوان مهمان