نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
سلام ای آب ها در حسرت لب های عطشانت
درود ای سر زده رنگین کمان ها از گریبانت
هلا ای حنجر آتشفشانت نیمی از خورشید
هلا ای هرچه دریا وام دار سرخ توفانت
ضریح بادها در دست هایت قطره ای ناچیز
عطش بازیچه ای در باور چشم چراغانت
همه شمشیرها از امتداد زخم تو مبهوت
تمام نیزه ها تعبیری از موی پریشانت
تو را می پرسم از ۷۲ آیینه ی روشن
که هر یک با وضو یا بی وضو رفته به قربانت
تو را می پرسم از خاک بیابان های تب داری
که خواهد بود مشکی پوش تا شام غریبانت
ارسال نظر به عنوان مهمان