نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
پنجه وقتی زخمه ها بر تار قانون می زند/ از گلوی زخمه ها فریاد بیرون می زند
بغض فریادم ز روی خشم نفرین می شود/ مثل نوری که به تاریکی شبیخون می زند
ریزش فواره های سرنگون را دیده ام/ این غروم باز حرف از چرخ گردون می زند
محتوای شعر حتا خالی از کیفیت ست/شاعر اما لاف زیبایی ی مضمون می زند
آنچنان معتاد بی خوابیِ شب هایم که چشم/ پلک را بر ارتفاع خواب افیون می زند
خواب می بینم که یک روزی عقاب آفتاب/ پر و بال خویش را بر کوه صیهون می زند
کاهن در معبد چشم زلیخا می شود/یوسفی که شانه بر دیوار آمون می زند
در هوای صید مروارید غواص خیال/باز دل بر موج اقیانوسی از خون می زند
لاله ای هستم ز نسل سربزیرانی که خاک/ بر جبین طالعم داغ دگرگون می زند
ارسال نظر به عنوان مهمان