نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
* نجیب بارور، شاعر افغانستانی ساکن ایران
در تسلیت و غمشریکی با مردم ایران
نعش دیگر ریخته انگار در روی سرک
بوی خون آورده از خاک دلیران قاصدک
کیست این جلاد، این جلاد، این جلادِ پست
داغ ما را میزند هربار خنجر محک
کینههای کهنه از هرسو نمایان گشته است
زخم یکسان میخوریم از دردهای مشترک
از ملال خاطرات اندوه ما بسیار شد
شیشه احساس یاران میخورد از غم ترک
نعره الله اکبر میکشیم و میرویم
مانع فریاد ما هرگز نخواهد شد کُتک
خم نمیگردد سر آزادگان در پیشتان
هان اگر کوته شود از سقف ما بام فلک!
بانگ آزادی بخیزد باز این بیشهزار
نای آزادی نگردد بر مرادت نیلبک
آفتابا از نفس گرمای تابستان ببخش
میوزد این روزها از هر طرف باد خنک
****
* علیمحمد مودب - شاعر - نیز با هشتگ #شهدای_کرمان این شعر را به اشتراک گذاشته است:
از چه بر خاک اینچنین هر گوشه گوهر ریخته
آسمان شد جاده هر سو بسکه اختر ریخته
آسمان افتاده بر خاک اینچنین، سنگین مگر
ناگهان با انفجاری سقف سنگر ریخته
چیست این مستی در این ایام بزم غریب ناگهان
کاینچنین بر خاک هر سو جام و ساغر ریخته
بسکه چادرهای خاکی بر زمین افتادهاند
از مصیبت قلب فرزندان حیدر ریخته
روز مادر شب شد از این غم که بابا برنگشت
خون طفلان بین که بر سیمای مادر ریخته
روز مادر وامصیبت، رد خون سرخ کیست
لالهها کاینگونه پرپر پشت هر در ریخته
هر طرف بال و پری در خاک و خون غلتیده است
از پی پرواز سیمرغ اینهمه پر ریخته
****
* احمد بابایی
صبوری تا کجا؟ تا کی؟ چگونه؟
خبر پشت خبر، غم روی غم ریخت
به ذهنم باز شعر محتشم ریخت
صدای سیلی آمد، زن زمین خورد
به خود پیچید کوچه، زن به هم ریخت
زنی دیدم، دلِ گمگشتهای داشت
گلی در زیر پا دیدم، دلم ریخت
در این غم، از غیوری دم گرفتم:
«صبوری طرفه خاکی بر سرم» ریخت
صبوری تا کجا؟ تا کی؟ چگونه؟
مگر این خصم، خون خلق، کم ریخت؟
زمین لرزید، آه! آوار، هاوار!
به روی خاکها خرمای بم ریخت
زبانم لال شد از داغ کرمان
دوباره بغض بر دستِ قلم ریخت:
ببین که تیغ کج باز، ای علمدار!
چه سرهایی به پای این علم ریخت
بهپا خیز، ای عموی اهل ایران!
حرامی بعد تو دور حرم ریخت
همزمان با برگزاری چهارمین مراسم سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی در مسیر منتهی به گلزار شهدای کرمان، حمله تروریستی رخ داد که جمعی به شهادت رسیدند و جمعی دیگر مصدوم شدند./منبع: ایسنا
ارسال نظر به عنوان مهمان