فرهنگ و ادب
حوالی شب
مرامنامه عاشقانه را
باید به آهنگ دل سپرد
و میراث دار شهامتی شد
که آوازه اش به هیجان
دامن می زند
در این گیرودار
لحظه ها بردار می شوند
تا بوسه گاه خونین
شرمنده ناله درد نشود
پرونده ای که بررسی می شود
در بایگانی خاک نمی خورد
و همواره چهره اش تازه است
و غمی نخواهد داشت
و این خمیازه ها
دستاورد سینه های رنجوری ست
که تشنگی را فراموش کرده اند
و غریبانه سرتاسر روز را آه می کشند
برای سررسید فراموشی.
و خوفی که از خاموشی
به ارث برده اند
تا بعد از این عقوبت دیگری را
بیان کنند
و گمگشته در راه دیگری باشند
این معما به هزار راز آلوده است
و سنگری نیست
که از تیربار مصون بماند
و پیشانی صبح را نشانه رود
اگر خواب را قلقلک کند
می تواند هذیان ها را لاپوشانی کند
و گام ها را آهسته بردارد
در این صحاری سوزان
سر که بر بالش بگذاری
دوباره خاطرات زنده می شوند
و پیوندها جان می گیرند
اگر سرنا زن پشیمان نشود!
و طبال پرچانگی نکند
این روز خجسته را
در نگاه عاشقان باید جشن گرفت
نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
ارسال نظر به عنوان مهمان