نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
روزه دار تو ام و در صدد استهلال/مشتبه شد خم ابروی تو با ماه هلال
آسمان بی گذر جلوه ی تو دلگیر است/بشکند بغض شفق موج غم انگیز خیال
هر منجم که بچیند گل مهتاب تو را/می برد ماهیت قرص قمر زیر سئوال
کفتر جَلد تو بر بام شبانگاه قرار/به طواف آمده و می طلبد دانه ی خال
چشم معشوق تو مشتاق تماشاشده است/چهره بر من بنما تا بدمد صبح زلال
ارزش فطریه ی عشق به تقدیر شماست/تو بفرما که محقق بشود امر محال
چه طهوری ست که ازخُم نگاه تو چکید/چه شرابی ست که از دست توگردیده حلال
رخ بیارای در آیینه و مستانه بپاش/آبشاری به سر شانه از آن موی شلال
آه ای طلعت خورشید که پنهان شدهای!/شادمان باش، که عید آمد و هنگام وصال
* مرضیه نیکویی
ارسال نظر به عنوان مهمان