امروز:
دوشنبه - 17 ارديبهشت - 1403
ساعت :

امتداد این غزل را یک نفس بایدگریست/ غزلی از: هرمز فرهادی بابادی

 شعر من آیینه ی عشق ست در صبحی زلال

 رقص ققنوس ست بر آتش، گشوده پر و بال

 احتمال رستخیزم از دل خاکستر است

 بی تو اما غیر ممکن می شود این احتمال

 از رگ گردن به من نزدیک تر احساس توست

 یک سر سوزن جدایی هست یک امری محال

 پلک وقتی می گشایی بر شب رویای من

 بر تماشا بدر کامل می شود ماه هلال

 بر نهال عشق وقتی تکیه گاهم می شوی

 شانه تا دیوار دنیا می کشاند این نهال

 در هراسم از غزال شبچرای دشت دل

 در هراس از گرگ بر آبشخور ماه خیال

 در شگفتم که چگونه آب آتشناک عشق؟

 هم به فتوایت حرام ست و به فتوایت حلال؟

 در بهشتی که فرشته آدم و تبعید شد

 چرخش چشم تو بوده باعث این انفصال

 امتداد این غزل را یک نفس باید گریست

 شاعر دل نازکی در جیب دارد دستمال

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید