امروز:
پنجشنبه - 6 ارديبهشت - 1403
ساعت :

بخوان هزار بنفشه گلوی فروردین/ شعری از: هرمز فرهادی بابادی

بخوان هَزارِ بنفشه گلوی جلگه ی گل/بخوان ‌به سوک گل سرخ حضرت بلبل

خزان رسیده بر ایوان باغ پاورچین/بخوان هَزارِ بنفشه گلوی فروردین

بخوان که فرصت فصل بهارم از کف رفت/قسم به صبر که تاب و قرارم از کف رفت

در این بهار که رنگ سپید هم سربی ست/برای صحبت اردی بهشت جایی نیست

هوا چقدر زمستانی ی ست در اینجا؟/خیال باغ چه آبانی ی ست در اینجا؟

هوای یخ زده آبستن زمستان ست/تمام شهر پر از شیون کلاغان ست

بهار آمده اما زلاله حرفی نیست/به روی قله ی این کوهسار برفی نیست

بخوان هزار بنفشه گلوی (نیما)یی/به خواب شعر سپیدم چرا نمی آیی؟

بخوان که جای غزل در خیال من خالیست/(پریِ کوچک) شعرم دچار بد حالیست

 بخوان هزار بنفشه گلوی برکه ی ماه/بخوان که بغض گلویم شکسته شد در آه

 شب ست و ماه به تعزیت ام نمی آید/کسی هنوز به تسلیت ام نمی آید

 

 بهار از در و دیوار شهر می بارد/شکوفه ای به درختی ولی نمی آرد

 دلم گرفته در این تنگنای تنهایی/مرا به حال خودم کی خیال بگذارد؟

 چه خواب ها که برایم ندیده چشمانم؟/به حیرتم که چه خوابی دگر به سردارد؟

مجال نیست که پلک شبانه ام امشب:/ صدای نبض مرا عاشقانه بشمارد

به تهمتی که سیاووش میان آتش  رفت/چگونه ‌عشق دلم را به شعله نسپارد؟

شگفت نیست اگر( سایه) ( منزوی) گشته‌ست/زمانه خم به دو ابروی خود نمی آرد

درون باغچه ی ( بامداد) ی ی شعرم/( فروغ) ساقه ی دستی دگر نمی کارد

به چشم آیینه وقتی که نیست( آیدا) یی/( درخت) ( خاطره) ( خنجر) چه حسرتی دارد

 

بخوان هزار بنفشه گلوی غربت و داغ/بخوان که  زخم تبر خورده شانه ی این باغ

بخوان که فاصله را نقطه ی شروعی نیست/سهیل چشم مرا فرصت طلوعی نیست

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید