امروز:
شنبه - 29 ارديبهشت - 1403
ساعت :

هوشنگ ابتهاج درگذشت

چه قدر آشنا بود

این غریب در غربت

که با دو سه ساعت خواب و

ناشنایی نان خشک

"سایه" بان" آفتاب" شد

آفتابی که در شاخسار"ارغوان"

و آرامگاه شعر

"یادگار خون سرو بود"

"تا صبح شب یلدا"

این "پير پرنيان‌انديش"

*

وقتی که «حافظ به سعی سایه»

حافظ شد و «زمین»،

از «بانگ نی» شکفت

"چند برگ از یلدا"

در "سراب" "سیاه مشق"

"نخستین نغمه‌ها" را سرود

در آسمانی که غزل های "شهریار" و

 شعر نو "نیما"

آغوش گشوده بودند؟

*

چه قدر غریب است

این آشنا

که هر روز

چشم به جعبه جادویی داشت

و نگاه به دنیایی که

 روز به روز دیوانه تر می ‌شد

در روزهایی که

ویروس شعر

همیشه بود و هست و خواهد بود

 و سایه خواهد کرد

اما نه در "سایه"

که "سایه"

به گفته علی باباچاهی:

"او در من سکنی گزیده است!"

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید