با قفس فرصت پرواز میسر شده است/ غزلی از: هرمز فرهادی بابادی

 جوشش ناب خیالی و تب شعر تری

 گرمی ی آتشی و در نفسم شعله وری

 فرش کرمانی و تار و نخ ات ابریشمی ست

 هر چه هم پا بخوری تازه تر از تازه تری

 چند با دوری ی هر بار تو عادت بکنم؟

 دیرگاهی ست که با فاصله ها هم سفری

 فرصتم نیست که تا سیر نگاهت بکنم

 تا که پلکی زده ام از نظرم می گذری

 زورقم در دل امواج تو ای ساحل دور

 همچنان از خم بشکستگی ام بی خبری

 گرچه تصویر در آیینه ی چشمان توام

 چند وقتی ست به چشم دگرم می نگری

 چشم من پنجره ای رو به خرامیدن تو ست

 می شود باز مرا سوی تماشا ببری؟ 

 با قفس فرصت پرواز میسر شده است

 چند ای مرغ قفس منتظر بال و پری؟

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید