نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
تا نـهادم پای دل را بـر قـرار زنـدگی/مـی دَوم تـا جـا نمانم از قـطار زنـدگی
تاگشودم چشم فارغ گشتم ازبود و نبود/فکر و ذکرخویشتن بستم به کار زندگی
خم به ابـرویم نیاوردم تحمل کرده ام/دردهای جان گـداز و بی شمار زنـدگی
درمحیط عقل آمدخط و مشی عاشقی/برگزیدم از بـرای خـویش یـار زنـدگی
برتمام تلخ وشیرین های خود افزوده ام/شور و حال عـاشقی را در کنار زندگی
مهر و آبان، آذر و دی، بهمن و اسفندها/طی نـمودم تـا ببیم نـو بـهار زنـدگی
باغ عمرم حاصلی جزخون دل خوردن نداشت/قامت سروم خـمیده زیـر بـار زنـدگی
کی رواباشدبه جرم خوردن یک سیب کال/تا همیشه خون به دل باشد انـار زندگی؟
دلخوش ازآنم که آخرمی رسد صبح امید/می شود روشن به چشمم شام تارزندگی
ارسال نظر به عنوان مهمان