گلو گرفت ز فریادهای بی پژواک/غزلی: از استاد "هرمز فرهادی بابادی"

 نذر آنانی که در اعماق جا ماندند

 بر ارتفاع ترک بود و من نمی دیدم/به چشم پنجره لک بود و من نمی دیدم

 به سینه گاه زمین طاق آسمان خم شد/عذاب ظهر درک بود و من نمی دیدم

 به روی چین و چروک خطوط تنهایی/غبار فاصله حک بود و من نمی دیدم

 هزار و یک شب بی خوابی ام کتابی شد/پیام قصه کلک بود و من نمی دیدم

 ترانه های یقین را غزل غزل خواندم/یقین حاصله شک بود و من نمی دیدم/

 دوباره ارث علی را معاویه برده است/حدیث باغ فدک بود و من نمی دیدم

 به روی چهره ی زشت عروس زیبایی/لعاب رنگ و بزک بود و من نمی دیدم

 گلی به فصل بهارم اگر نروییده ست/به خواب غنچه شتک بود و من نمی دیدم

 نگاه باغ ز بی باغبانی ی و باران/در انتظار کمک بود و من نمی دیدم

 گلو گرفت ز فریادهای بی پژواک/ که روی زخم نمک بود و من نمی دیدم

تاز‌ه‌ترین اخبار متروپل| افزایش جانباختگان به 32 نفر/ دستور مهم اژه‌ای به هیئت اعزامی دستگاه قضا/ نفوذ به قلب برج از کافی‌شاپ‌ + فیلم

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید