امروز:
پنجشنبه - 13 ارديبهشت - 1403
ساعت :

 عشق ایهام غزل در دل شعر کهن ست

 یک اشاره ست که معنای هزاران سخن ست

 تار  نازک تری از رشته ی ابریشم و گاه

 سخت اندیشه تر از آهن و سنگ و چدن ست

 آزمونی ست تب عارضه ی عشق که باز

 چشم در آینه هر لحظه تو را ممتحن ست

 معنی ی زخم نه این ست که خنجر زده است:

 داغ نفرین سیاهی ست که میراث من ست

 حرمت عشق جز این نیست که با ذکر سلام

 سوی دیدار دلی در دل شب آمدن ست

 هرکه محروم شد از ساحل مهتابی ی آن

 در پی ی صید صدف آمدنش در لجن ست

 دور از معرفت اش هرکه ز دنیا برود

 او شهیدی ست که بی غسل و بدون کفن ست

 * هرمز فرهادی بابادی

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید