امروز:
چهارشنبه - 12 ارديبهشت - 1403
ساعت :

 از مجموعه شعر "لحظه ها"

 دفتر نخست؛ مرگ

 ۱

 از ِ نشست نیش نشتر توست

جریان خون معصوم

بر ِ مقطع خاک

ورنه

تلنگری را، حتی، نمی‌پذیرفتم!

 

۲

به جرم ِ عشق

خنجر به سینه نشست

اما بر سنگفرش

خون نیز

ِ طرح عشق یافت!

 

۳

تنهاییت گذرا باد

در این ترانه‌ی جاری

و ِ "طلوع روزِ بزرگت"، خجسته!

 

۴

سینه‌ی رود

ِ بسیط ِ گیسوان توست

گیسو مباف

که ماهی از ستاره بیزار است!

 

۵

من که باور کردم

تو هم این فاجعه را باور کن

که شبی تاریک است، سایبانت ابری

و نمی‌تابد خورشید به خاک!

* سلیمان هرمزی

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید