نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
نوبـهار آمـده تا چـهره بیـاراید گـل/ پـنج روز دگـری بلـکه بیاسایـد گـل
کوه حسرت به دل دشت ودمن خیمه زده/ بیش از این ها ز چـه رو عمر نیفزاید گـل
چشمه باشوق فراوان همه جاگشته روان/ تا بـه دامـان چـمنزار نـفرسایـد گـل
در بهاری که خزانش به کمین آمده است/ راه سختی ست که بایـست بپیماید گـل
باچنین حال و هوایی که وزیده ست به باغ/ چهره جـز بر قـدم خاک نمی سایـد گل
عمرگل چون که به کوتاهی آه من و توست/ گوش کن تا که در این باغ چه فرماید گل
* رجبعلی کاوسی قافی
ارسال نظر به عنوان مهمان