اگر بیراهه نرویم/ شعری از: محمد نوروزی بابادی

 وسعت عشق

 جغرافیای دل است

 که می سازد

 دلنگرانی را

 برای عبور

 از تنگه خوش بختی

 و آبیاری می کند

 باغچه ای که

شقایق می رویاند.

 

هرتمثیلی را

برای چشمان بیدار

باید خواند

و نگران صبح نیامده

نباید بود.

این هم از بیانیه زودهنگام است.

که با نسیم می وزد.

 

شرط لذت بردن

بر روی خاکستان پا به ماه

همین است

که سوگوار نباشی

و در انظار این همه نگاه

سرافکنده نشوی

تا غرور نشانه های صدق

آوازه دیار شود.

 

ساحل این سرزمین

که غارت شده هنوز

جایگاه خویش را

حفظ کرده است

و در پیوند گره های انجام شده

همگام درحال رفتن است

برای آرامشی

 ازگذار ماندن.

 

خاطره ها نفس را

اجابت می کنند

و دستمایه شکوه سینه های ملتهب است.

اگر بیراهه نرویم

و دل به باورهای ناجور

نسپاریم

این بازی کودکانه هم

روزی با آه بلندکهولت

یکی می شود

و آرزوها

به مقصد خیال می رسند.

 

باید جویبار را

باگام های استوار

متراژ کرد

تا دفینه پر راز

مدفون شود.

هرچند یادها

همواره زنده اند؛

اما بیرون

از قواره کف دستان.

 

هیجان ها همواره

به اندیشه دیکته می شوند

برای جست و جوی عدالت.

اگر بگذارند!

این ره آورد نو

درخشش خود را

نمایان کند.

*محمدنوروزی بابادی

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید