امروز:
جمعه - 28 ارديبهشت - 1403
ساعت :

  آسمان هنوز

  به رنگ آبی سال های گذشته مانده است

  ابرهایی دارد که در آن بال گشوده اند

  و گاهی به آفتاب اجازه می دهند

  تا صورت گل های آفتابگردان را نوازش کند.

  نمی دانم چشم من کم سو شده

  یا تیرگی آدم ها بیش تر و بیش تر

  که تصاویر عابرین را سیاه می بینم.

  بی خیال از زیبایی های دشت و دمن و آفتابی که تابد

  مادری کودک خود به آغوش گرفته و با سرعت می برد

  نمی دانم چرا جواب سلام آفتابگردان را نمی دهد

  اما این سوتر بچه هایی تنها و غریب نشسته اند

  و به مادرانی نگاه می کنند

  که با خاطرات گذشته شادی می کنند

  و آن ها را با وحشت تنهایی گذاشته رها کرده اند

  من کودکم، تنهایم، مادر بگذار این سیاهی از جانم برود

  من نور را دوست دارم

  می خواهم با دوستانم دوست باشم

  می خواهم با پسرخاله و دختر عمو

  خاله بازی کنم

  صبر کن مادر، صبر

  چشمانت را باز کن

  بگذار من مثل کودکی تو

  دنیا را روشن ببینم.

  *نوید قائدی/۱۸ بهمن ۱۴۰۰

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید