امروز:
يكشنبه - 30 ارديبهشت - 1403
ساعت :

  خاکدانی که در آن گیاه می روید

  همواره زندگی ادامه دارد

  و بخت برگشته نیست.

 این از نجابت باران است

 که تازیانه قطرات را

  آرام فرود می آورد.

 برای خوش نشینی اشک

 که چشمان را خوش حال می کند.

 این جدول چهار خانه تناسب عشق را

 به یادگار می گذارد

  برای رسیدن به اوج

  که دیداری تازه کند.

 

 هوا و هوس در عقل گم می شود

 و جاهل نااهل روزگار است

  این بلوغ سنی هم او را نمی سازد

 چون ندانستن

  تمام وجودش را گرفته است

  و در دایره پوسیده خویش

  غلط می زند.

  و دنیایش

 به اندازه گردویی کوچک است

 باید ناباور

  به دهان کجش گوش داد

 و آن ها را به باد سپرد.

 

 رهگذری که دردستانش شاهنامه است

  باید دعوتش کرد برای مشاعره.

 و شورحالی که به مجلس می دهد

  هنگامی که داستان اسفندیار را می خواند

 باید به حرمت کتایون

  داغ اسفندیار را

  برای سیمرغ عریان کرد

  و تهمتن را شرمگین.

 بازی روزگار و آوازخوانی که

 اشک همه را درآورد .

 ما فردوسی را

  ریشه درخت خودمان می دانیم

 که تا اروند رود ادامه دارد

 

 شوقی دیگر درسرای مان

 به جان توفان نهیب می زند

 و آن سازی ست که از نیاکان

 به ا رث رسیده

 و باید آن را در سینه ها حفظ کرد

 تا به آیندگان برسد

  این شناسنامه وطن است.

 هنگام نواختن

  تمامی کهسارها به احترامش

 تعظیم می کنند.

 و گندمزاران با داس ها می رقصند

 تاخرمن عشق برپا شود.

 *محمد نوروزی بابادی

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید