آسمان هم مهربان می شود/شعری از: محمد نوروزی بابادی

 در محراب عشق

 پایکوبی کردن میراث نیاکان است

 که همواره این وعده را

 درمیان غزل ها

 به ما تشنه لبان داده اند

 که این پیوند ادامه دارد.

 و شوریده می تواند

 در چشمه آشنا لب تر کند

  برای ایام تلخ.

  که در خزان هم ریشه می زند

 

  این زمستان ها رخت سفید می پوشند

  و ما درمیان زانوان

  غرق لرز می شویم

 اما رنگ های بهار

 خاک را ارمغان می دهد

 و جان را سرمست نجابت

 که لحظات را آشنا می کند

 برای دیدار تازه.

 عهدی که باید ببندیم

 همواره جاه طلبی را گمراه می کند

 

 شوری دیگر در سرای عطش

و شوقی که به سرمنزل عشاق

روانه می شود

 دل به راه که بدهی

 اسمان هم مهربان می شود

و بارانش رخساره را خیس می کند

آوازت وفور نعمت است

 برای افرینش خاک.

وگندمزار

 که به داس ها لبخند می زند

 

آواز برزگری می آید

 از میان آن نغمه های سبز.

 و دل درتکاپوی رسیدن

 به دلدار است

 هرچند رقیب درکنجی

 پنهان شده است

 و درانتظار انتقام است

دسته های گل را

 اگر از خاک قطع نکنیم

چشمان از کرانه زیبا

به تماشا می نشینند

 و جامی که عاشقانه سرمی کشند.

 

درکلبه افتاب که می تابد

اجاق را روشن می کند

 و طمع چایی برحنجره می نازد

این لذت می تواند

 شادمانی را

برای لحظه ای عیان کند

 تاشوری به سرحد کلام برسد

 و جمله ای نیک

به هوسی که همچنان می نالد

 درلابلای ترانه ها

مرغ سحر بنان و مرا ببوس گل نراقی

 جایگاه ویژه ای دارند

 زیرا اندیشه ها را جلا می دهند

*محمد نوروزی بابادی

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید