امروز:
جمعه - 14 ارديبهشت - 1403
ساعت :

 

هوشنگ! 

یا بیمار شده ای

یا گفته ای: بریده ام از دنیا.

که این گونه بی نوبت برایت می سرایند

زیرا رسم بر این بود

             که برمردن مرثیه بخوانند.

تاغباراندوه

توشه ره هر آواره ای شود.

 

باورکن!

همین را درمیدان شهدا به -*آرش- گفتم؛

و در سرودی غمگین برای *نعیم- خواندم

گله آن ها دل آدم را به درد می آورد

                           از عاقبت تنهایی.

 

و مستی خمارگان شب زنده دار

که جان را می تکانند.

تا سپیدی صبح را به آب دهند.

 

یادت باشد همولایتی!

آقایانی که آن سال ها

*سید علی رانشانه می رفتند.

روزگاری ست

              که دست به دامانش شده اند.

تا جنبش گفتار را گردن آویز او کنند

 

و برای تو شعر می گویند

تا شاید!

بی کراوات برگورت اشک بریزند

و هی پُز بدهند

که ما هم برای هوشنگ چالنگی سروده ایم

 

این خط ‌و این هم نشان !

ما عادت کرده ایم

که مرگ را ترانه بخوانیم

و برای تولد جیغ های شبانه سردهیم

 

هوشنگ !

شرمنده ام که بگویم

پرستش گور

تنها تحفه ای از نیاکان است

که به ارث برده ایم.

و حضرات اگر بدانند  که نخواهی مرد.

                                 -که نخواهی مرد-

چکامه های نوین را پس می گیرند.

 

باور نمی کنی!

از *"حیاتقلی فرخ منش"  بپرس!

که سی روز خدا

غصه دار شاعران دربدر است.

 

پایان سخن:

این حکایت درد مشترک مان است

که فقیرانه صلیب رنج را بر دوش می بریم

توکه هموا ره ناب نوشته ای

و من که ساده ایل را سروده ام

 

هوشنگ!

      هوشنگ!

           هو...ش...نگ!

 

محمد نوروزی بابادی

۸۰/۱۲/۲۵ - اهواز

* آرش باران پور- سیدنعیم موسوی- سیدعلی صالحی- حیاتقلی فرخ منش

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید