برای هر بار زنده شدن می‌میرم/ شعری از "ذوالفقار شریعت" شاعر معاصر

رونمایی از دو مجموعه جدید شعر ذوالفقار شریعت در نمایشگاه بزرگ کتاب تهران

از میان لب‌هایت
 
دوست دارم
به پشتِ عاشقانه‌هایم که نگاه می‌کنم
تصویر تو باشد
با لبخندی صبحگاهی،
زیبایی از تو
شعر از من
دنیا چقدر معنا می‌گیرد
وقتی دستان مان
گرم می‌شود
نفس‌هایت
بهترین مِلودی خلقت
برای آفرینش،
و آغوشت
پرورشگاهِ واژه‌هایم می‌شود
می‌نشینیم
زیرِ درختی
با چتری از گنجشکانِ پرهیاهو  
و با رطوبتی جنوبی
که بوی دریا می‌دهد
بوی خاک
بوی لحظه‌های فشرده
میانِ آغوشمان،
تو
غنچه‌ها را به تصویر می‌کشی
و من
امواجی که سر به ساحل می‌کوبند
تا غربت را
برای لحظه‌ای
در زیرِ ماسه‌ها
به فراموشی بسپارند
حالا فقط یک معجزه لازم است
از میان لب‌هایت
تا ایمان بیاورم
به شانه‌هایی که
سر به دار می‌خواهد
احساسِ آشنایی
دوباره مرا فرامی‌گیرد
دوباره دست به واژه‌ها می‌برم
زخمی‌ترین شان را
با نفس‌های تو درمان می‌کنم
این بار
در مکتب تو
نهضتِ من شکل می‌گیرد
من
برای هر بار زنده شدن می‌میرم
تا زخمِ عشق را
تجربه کنم
شاید این بار
مرهم تو کارساز شود
شاید  
پس‌لرزه‌های این آتش‌فشان
افسانه‌ی ققنوس مرا
در زیر خاکستری از رازها
پیدا کند
شاید  
طنین این شعر
آخرین ترانه‌ی من باشد
که از بلندای قاف
تا پیچ‌واپیچ گیسوانِ تو
به گوش می‌رسد.

 
#ذوالفقار شریعت 

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید