انقلاب کبیر/ شعری از فرهنگ دشتی/ آبادان

 ماه افتاد و چاه با خود گفت

 شب ما بی تظیر خواهد شد

 ماه می خواند و چاه می فهمید

 او نباشد کویر خواهد شد

 

 پنجه در پنجه های قلعه شکفت

 یک فرشته از آسمان پرسید

 دست طوفان و قلب آرامش

 فاتح این مسیر خواهد شد ؟

 

 یادش آمد که گفته بود نبی

 یاورت هستم و نمی ترسم

 مشرکان غرق طعنه می گفتند

 نوجوانی امیر خواهد شد

 

 روزها مرد بود و شب ها درد

 کیسه بر دوش تا افق می رفت

 روبه روی خدا رسید و شنید

 انقلابی کبیر خواهد بود

 

 دست هایش اگر چه بسته شوند

 قدرت او ورای آدم هاست

 این ستاره اگر اشاره کند

 هرشهابی اسیر خواهد شد

 

 روشنی بخش سفره ای خالی

 کوچه ها بی قرار هر نفسش

 او نباشد بهار دیگر نیست

 کوفه هم سرد سیر خواهد شد

 

 دست مولای عاشقان وقتی

 پیش خورشید سرفراز شود

 رود و دریا و چشمه آسان است

 برکه باشد غدیر خواهد شد

فرهنگ دشتی / آبادان

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید