نگاهی به سروده "هرمز فرهادی بابادی"

پرواز پرنده خیال فراتر از نهایت پرواز...

 "یادمان پیر سپید گوی

 

 آیدا 

 در آیینه بود

 ابراهیم در آتش

 که خواب از شط بامداد گذشت

 فصل پنجم سال است

 با این وجود

 تمشک لبانم

 به بار ننشسته است

 شگفت

 دهانم به غاری شباهت دارد

 که از بوسه ای بعید

 به هم بر آمده باشد

 دیگر تفاوت نمی کند

 چه این آسیاب

 به نوبت بچرخد

 یا نچرخد

 آسیابان پیر

 اما

 موهایش را در این آسیاب 

 سپید کرده است

 تا

 جهان بر آمده از سرب

 دست به دست 

 ورق بخورد

 بی تعارف خنجر و دیس."

***

 

"موهایش را در این آسیاب سپید کره است"

نوعی ساختار شکنی که استاد هرمز فرهادی با سبک و سیاقِ سپید و  متفاوتِ خود به ان پرداخته و زیباست.

همین طور در مصرع ماقبل با ایهامی روشن میسر مطلب را برای خواننده مشخص کرده است :

 

"فصلِ پنجم سال است

با این وجود 

تمشک لبانم

به بار ننشسته است"

 

«ننشسته» که دور از انتظار و تصورخواننده در اینجا آمده است؛ گونه ای دیگر از ساختار شکنی معنایی است که به زیبایی شعر افزوده است.

و نیز: بیان «فصل پنجم سال» که زاییده ذهن شاعرانه شاعر است. از قوه تخیل الهام گرفته و فصلی مجازی را خلق کرده و این هنر زیبا آفرینی هنرمند است. 

چنانکه در شاهنامه که یکی از چهار شاهکار شناخته شده و تثبیت شده جهان است  فردوسی با قوه تخیل دیو را خلق می کند و کم کم همین دیو در فرهنگ و ادبیات ما و ادبیات جهان «اسطوره » می شود و درذهن و باورِ زمان زندگی می کند و اثر و شاهکار فردوسی جاودانه می شود.

جرقه ها و تبلور این گونه تخیل و هنرِ خلاقیت را در شعر استاد فرهادی شاهدیم و برایش آرزوی موفقیت و جهانی شدن شعر او را داریم. 

او با آوردن نام کتب شاملو به صورت استعاره، صنعت ایهام را در شعر ایجاد کرده و باعث گسترده گی مطلب شده است.

فرهادی در شعر دیگرش برای تولدچالنگی این گونه می سراید:

 

این صبح پا به روز

هفتاد و هفت تابستان

طعم آفتاب را چشیده است.

 

او ذهن خواننده را در این آیینه به چندین تصویر مرتبط با هم به تماشا می برد! 

 فرهادی در این آیینه کوچک مرصع کاری زیبایی با جمله « این صبحِ پابه روز» و «طعم آفتاب...» به نمایش گذاشته که با صنعت ترصیع که در متون قدما معمول بوده؛ متفاوت است.

متقدمین با حروف و واژه این زیبایی را ایجاد می کردند و جزو صناعات خط به حساب می آمد. اما هرمز فرهادی این مهم را به صورت محتوا و مفهوم انجام داده که درنوع خود کاری ابداعی است.

در شعر فرهادی تعابیر بکر و تصاویر زنده و پویا جاری هستند و رسالت پیام را به دوش می کشند:

 

"نخستین گام

یک قدم به ایستگاهِ پایان نیست

که بر ارتفاعِ زمان

طولِ خط فاصله صفر است

هجرتت

شتابِ فواره ای ست

که هرگز سرنگون نمی شود."

 

فرهادی در هر دو شعر، مناظری ابداعی را در چشم انداز خواننده قرار می دهد که به سادگی قابل رؤیت و گاه چند بُعدی هستند. 

همیشه چشم خیال درنهایت  اوج، قوس فواره را می بیند که در حال افول است.

اما فرهادی دراین هجرت و رفتن فقط صعود را بر ارتفاع زمان متجلی کرده و پرنده خیال را فراتر از نهایت پروازش به طیران در آورده است .

و بُعدِ دیگرِ تصویرنمایانگرِ حیات جاودانه آثاراست و ماناییِ آن ها مد نظرِ اوست.

حضور فرهادی بابادی را در شعر"کارونی" نمی شود انکارکرد. او هم کم بیش در این عرصه ظاهرشده است.

* محمد بقالان

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید