امروز:
يكشنبه - 16 ارديبهشت - 1403
ساعت :

 

 

حشمت

 

کاروان ایستاده است

 و مردی درعقب صحنه

بادیالوگش فضای صحنه را

فریاد می زند

برشت بیدار می شود

 و استانیسلاوسکی که دل را

 به صحنه تراژیک می دهد

و حشمت که در پیشانی صحنه

 فریادش

تماشاگران را

میخکوب می کند

اینجا دلدادگی را

 باید درپیچ میزانس

ارزان فروخت

و درخاک صحنه

باید دیوانگی را

 هوار کرد

 راه ناهموار است

 و نویسنده درپیچ و تاب

 نگاه کارگردان

قلم را گم کرده است

و تنها بازیگر است

 که در نگاه ریالیسم

حقیقت را می گوید

 حشمت دل به راه می دهد

و عشق را برای رسوایی

 با صدای بلند

 صحنه را به عزا می نشاند

 تا این بار شکسپیر

 از دروازه آزادی

 همراه اتلو و هملت

 عبور کند

صحنه تاریک می شود

و تماشاچیان که

 برای بازیگر صحنه

هورا می کشند.

*محمد نوروزی بابادی

 ۱۴۰۰/۳/۲۰

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید