گذری بر نوآوری در شعر امروز؛

هرگز به خواب رفته، تکرار ابتدای روز را نمی فهمد/ هرمز فرهادی بابادی

 شعر لذت بی انصافی است که اتفاق می افتد و جلوه های پنهان جهان اندیشه را در آیینه  چشم به تماشا می گذارد.

 گله های خیال را تنها با صدای شعر می شود از رمیدن باز داشت و حالات رفتاری آن ها را   به تصویر کشید.

 نو آوری در شعر (چه سپید و چه کلاسیک) کشف حالاتی است که شاعر را به جنون شعری می رساند و زوایای تاریک جهان پیرامونش روشن می شود و آنچه را می بیند قبلا هرگز   ندیده است و شاعر آن ها را با چشم زمینی نمی بیند که با چشم دل تماشا می کند.

 این جنون همان حالتی است که بر هاتف اصفهانی مستولی شده است:

    چشم دل باز کن که جان بینی

     آنچه نادیدنی ست آن بینی

    دل هر ذره ای که بشکافی

     آفتابیش در میان بینی

 شعر منشور دواری است که حول ثقل تخیل شاعر می چرخد و می بیند آنچه را که تا آن  زمان ندیده بود.

 در این چرخش ازجهان روشنایی نقبی به تاریکی درون می زند و راز زوایای پنهان هستی  خود را آشکار می سازد.

 شاملو چه زیبا به کشف این جهان درونی اشاره کرده است:

         آیینه ای

       برابر آیینه ات

        می گذارم

      تا از تو

      ابدیتی بسازم

پس نو آوری در شعر یعنی دیدن نادیدنی ها در آیینه ی ای که شاعر پیش روی مخاطب قرار می دهد.

نو آوری یعنی کشف سرزمینی که مختصات جغرافیایی اش را مولانا ترسیم کرده است:

    بالا روم بالا روم

     آنجا رسم آنجا رسم

 در انجایی که شعر فریاد ملکوت است و بر برهوت زمین می بارد.

نو آوری در شعر با دو رویکرد متفاوت برگستره ی زمانی مکانی خود بال گسترده است.

 

رویکرد نخست:

نوآوری در بازتاب معنایی شعر

شعر در برهوت‌چشم انتظاری های زایمان خویش به ملکوت آرامش می رسد.

سمفونی طبیعت می شود به طوری که بی بهار هم می شود شکوفا شد صدای به هم خوردن بال های پروانه ها را شنید.

می شود در دل یک ظهر آفتابی از آسمان آبی ستاره چید و همزمان‌ در باغ های زمین از  گل ارغوان گلاب گرفت.

نو اوری در این زمینه برداشت روشنی است که هر مخاطب با خوانش شعر به معنی آن دست می یابد.

یعنی درک شعر برای همه میسر است.

در حقیقت شاعر تمام گفتنی ها را گفته و جای تفکری برای مخاطب باقی نگذاشته است.

با زبان عامیانه لقمه ی جویده را در دهان خواننده ی اثر می گذارد.

 

    رویکرد دوم:

    نوآوری در بازتاب

    مفهومی شعر( تولد شعر افق)

 

نو آوری در این گستره به گونه ای است که ازعهده ی هر‌شاعر بر نمی آید

به تعداد ستارگان آسمان شاعر بی شناسنامه داریم که شعر می گویند اما شاعر نیستند.

به اندازه ی انگشتان دست شاعر با شناسنامه داریم که شعر نمی گویند.

چند هزاره باید بگذرد تا شاعری حافظ بشود!

شاعری که غزل هایش چنان پر از نوآوری است که هرکس به فراخور فراخنای اندیشه اش برداشت مفهومی از آن دارد.

چند آیدا در آیینه برآید تا کسی شاملویی شود که دهانش را می بویند مباد که بوی عشق دهد.

نو آوری در این گستره زمانی اتفاق می افتد که شاعر به شعر افق نزدیک شده باشد.

اگر تعریفی از شعر افق داشته باشیم باید گفت: شعر در جایی به بی وزنی می رسد.

به مرحله ای که نمی شود مفهوم واحدی برای واژه ها پیدا کرد.

یعنی مفهوم واژه به بی نهایت می رسد و به نوعی جنون دست می یابد.

جنونی دلپذیر و فریبنده.

یعنی شعر در نقطه ای به حالتی می رسد که تکرار و توالی هجاها معنای عروضی ندارند بلکه به نقطه ی عطقی می رسد که قسمت های مریی و نامریی شعر به هم گره می خورد و شعر افق تولد می یابد.

حالا پرسش این است :

آیا برگ باید به باد تکیه کند یا باد به برگ؟

پاسخ این پرسش نو آوری در بازتاب مفهومی شعر را در پی دارد

ختم کلام: آن نقطه ی کوری که گاهی در شعر پدید می آید و شاعر را تحت الشاع قرار می دهد، ثقل تخیلی است که با چرخش خویش زوایای پنهان اندیشه را آشکار می کند و قاعده ی اهرمی می شود که راس آن هوش از خرد شاعر می گیرد و این همان حالتی است که مخاطب در می یابد:

- هرگز به خواب رفته تکرار ابتدای روز را نمی فهمد؛ زیرا به چشمه دیر رسیده، تشنه می ماند.

هرمز فرهادی بابادی

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید