نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
در مدار طالعم یک اتفاق افتاده است
بر سهیل سرنوشتم احتراق افتاده است
در پناه شانه های خویش؛ ایمن نیستم
ترس ذوالاکتافی ام بر این رواق افتاده است
از هجوم اصظراب خورده بر ایوان دل
خدشه بر چینی ی ترد اشتیاق افتاده است
پرده پرده در عراق عشق می سوزم و باز
پنجه پنجه زخمه ها براین عراق افتاده است
ماه پیشانی ی من ماه جبین من نبود
سیب سرخی بود در دست چلاق افتاده است
از نفس افتاده ام در تنگنای بودنم
بر گلویم سایه های اختناق افتاده است
سینه ام سنگ مزار آرزوهایم ولی
داغ روی داغش از زخم فراق افتاده است
آتشی هستم که زیر توده ی خاکسترم
رد پای ابرها بر این اجاق افتاده است
با کدامین آفتابم شب به پایان می رسد؟
این شبی که کهکشان هم در محاق افتاده است
هرمز فرهادی بابادی
اصفهان- دهم شهریور ۹۹
ارسال نظر به عنوان مهمان