امروز:
شنبه - 25 اسفند - 1403
ساعت :

قلبم هنوز هم غزلی نا سروده است

دل را خدای شعر چنین آزموده است

دنیا چه خالی ی ست میان سکوت من

آغوش شوق کیست که بازو گشوده است؟

نفرینی ی حد سماعم که روی دار

دنیا مرا به بانگ انالحق ستوده است

از بوی سیب سرخ به گندم رسیده ام

در برزخی که عشق دلم را ربوده است

گفتم خدا کجاست؟ در آنجا که شست کفر

تا دورهای دور اشاره نموده است؟

یا آن که در حوالی ی مهتابی دلم

آنجا که غیر عشق خدایی نبوده است؟

تقصیر ماه نیست که خوابم نمی برد

تقصیر بی بهانه ی آن سرمه سوده است

- آن سرمه سوده چشم که با تیغی از نگاه

رویای خواب را ز چشمم زدوده است-

اصفهان- اواخر امرداد ۹۹

هرمز فرهادی بابادی

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید