امروز:
جمعه - 24 اسفند - 1403
ساعت :

دیشب که باد روسری اش  را کشیده بود

حسی عجیب در  تن من آفریده بود

حسی شبیه خواهش مطبوع یک نگاه

در لابه لای هر ضربانم تپیده بود

در جزر و مد وحشی آن چشم های خیس

دریایی از زلالی دریا خزیده بود

حس می کنم به وسعت اردیبهشت و تیر

پیراهنش  بنفشه برایم خریده بود

عطری ملیح از یقه اش داشت می وزید

دیشب که ماه در کف دستش چکیده بود

انگار پیش از آنکه بیاید و رد شود

عطرش هزار مرتبه در من وزیده بود

وقتی دوباره روسری اش را جلو کشید

باغ نگاه من به شکفتن رسیده بود

فرهنگ دشتی/ آبادان

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید