نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
"فولاد تیم شهرمه، مگه میشه کسی تیم شهرش رو دوست نداشته باشه؟" این جملات را مجتبی چهارساله، کوچکترین هوادار فولاد با زبان خاص و شیرین بچهگانهاش میگوید.
مجتبی نواصری، کوچکترین و محبوبترین هوادار فولاد است که حدود سه سال است برای تمام بازیهای فولاد به ورزشگاه میرود، حتی کرونا هم باعث نشد که از تیم محبوبش دست بکشد. او پیش از هر بازی در این دوران، مقابل هتل تیم فولاد میرفت و با تشویقهای بچگانه خود به بازیکنان فولاد روحیه و انگیزه میداد.
این هوادار دوآتیشه که به تازگی وارد سن چهار سالگی شده و به "مجتبی فولادی" نیز معروف است، به خوبی تاریخ قهرمانیهای فولاد در لیگ برتر را میداند و بازیکنان تیم و اعضای این باشگاه را میشناسد. البته ورود مجتبی به ورزشگاه جریان جالبی دارد؛ زمانی که شیرخوار و یک سال و نیمه بوده، پدرش ورشکسته میشود و تمام زندگیاش را از دست میدهد. آنها حتی در خانهشان تلویزیونی هم برای سرگرم شدن نداشتند و پدر که از نظر روحی روانی در وضعیت بدی قرار گرفته بود، به پیشنهاد دوستان علاقهمند به فوتبال و تیم فولاد، برای رهایی چند ساعته از فکر و خیال ورشکستگی راهی استادیوم میشود تا با دیدن بازیهای یکی از پرطرفدارترین تیمهای خوزستانی، حال و هوایش تغییر کند. آن زمان هم مجتبی یک و سال و نیمه با پدرش راهی ورزشگاه میشود.
پدر مجتبی پس از حضور در ورزشگاه و تغییر شرایط روحیاش تصمیم میگیرد برای دیگر بازیهای خانگی فولاد به ورزشگاه برود و در هر بار حضور در استادیوم نیز فرزندش را هم به همراه خود میبرد. او در همین رفت و آمدها به ورزشگاه متوجه میشود که مجتبی بعد از بازگشت به خانه شعارهای تیم فولاد را تکرار میکند و شدیدا علاقهمند شده که برای تماشای بازیهای فولاد به استادیوم برود.
به گزارش ایسنا، مجتبی حالا کوچکترین و از محبوبترین هوادارای تیم فولاد است که همه او را با شیرین زبانیهایش و تعصب بسیارش به فولاد میشناسند. هواداری که اطلاعات و شناخت خوبی از تیم فولاد و بازیکنان این تیم دارد. او اگرچه ایوب والی را خیلی دوست دارد اما میخواهد یک روز مثل رونالدویی شود که او را یک اسطوره بزرگ میداند.
مجتبی علاوه بر اینکه یک هوادار متعصب است، میخواهد یک فوتبالیست هم شود. البته مجتبی یک آرزو هم دارد، اینکه لیدر افتخاری باشگاه بزرگ فولاد شود.
پایان لیگ نوزدهم فوتبال و راهیابی فولاد به پلیآف لیگ قهرمانان آسیا باعث شد که به سراغ کوچکترین هوادار این تیم برویم.
ظهر یک روز بسیار گرم و شرجی اهواز، راهی خانه مجتبی میشویم. وارد خانه که شدیم، مجتبی و پدر و مادرش به استقبالمان آمدند. برای گفتوگو به اتاق عجیب این هوادار دوآتیشه رفتیم. اتاقی که روی در و دیوار آن هر عکسی از بازیکنان فولاد را میتوان دید، حتی عکسهایی از جواد نکونام، سعید آذری، افشین قطبی و ... . مجتبی با ذوق و شوق زیادی عکسها را نشانمان میدهد و میگوید "این ایوب والی کاپیتان فولاد و اون یکی هم امید خالدی کاپیتان سابق فولاد هست". همه شخصیتهای نقش بسته روی دیوارش را میشناسد. او حتی با انس بن یاسین، بازیکن خارجی سابق فولاد هم که مدت زمان زیادی در این تیم نبود، عکس یادگاری و خاطره دارد.
در حالی که مجتبی عکسهای روی دیوار اتاقش را نشانمان میدهد و شعارهای فولاد را برایمان تکرار میکند، همراه با پدرش به روزهای خیلی دور بر میگردیم. روزهایی که ورشکسته شده بود و شرایط روحی خوبی نداشت. او در این باره میگوید: در مقطعی از زندگی شرایط برای من بسیار سخت شد. آن زمان مجتبی یک سال و نیم داشت و من ورشکسته شده بودم و تمام زندگیام را از دست داده بودم. حتی گوشی همراه و تلویزیون هم نداشتم تا برای ساعتی با آنها مشغول شوم و غم این همه مشکل را حداقل برای ساعتی هم که شده است، فراموش کنم. آن زمان تنها سرگرمی و دلخوشی من مجتبی بود. در همان دوران نیز عدهای از دوستان به من پیشنهاد دادند که برای بهتر شدن شرایط روحیام به استادیوم بروم و بازیهای تیم فولاد را تماشا کنم. من هم رفتم، البته با مجتبی.
"مجتبی پس از دو سه بار رفتن به ورزشگاه، آن مجتبی سابق نبود". پدرش این جمله را میگوید و ادامه میدهد: وقتی برای دو سه بار به ورزشگاه رفتیم، یک روز دیدم مجتبی در حال تکرار شعارهای تیم فولاد است و ذوق و شوق بسیاری برای حضور مجدد در ورزشگاه دارد. حتی باوجود اینکه بیشتر بچههای هم سن و سال مجتبی از صدای طبل میترسند، او اصلا نمیترسید و برای ما جالب بود. کمکم سن مجتبی بیشتر و علاقهمندیاش به حضور در ورزشگاه و تشویق تیم فولاد بیشتر و بیشتر میشد و همیشه نیز از من میخواست که او را به ورزشگاه ببرم.
پدر مجتبی هواداری فرزند کوچکش از تیم فولاد را اجباری از سوی خودش نمیداند و میگوید: اصلا طرفداری مجتبی از فولاد و حضور او در ورزشگاه به اصرار و اجبار من نبود. اگرچه به تازگی نیز با این موضوع که برخی خانوادهها به اجبار فرزند کوچک خود را به انجام کار یا حرفهای که در حد و اندازه او نیست، برای دیدهشدنشان مجبور میکنند، مواجه هستیم اما من در تمام این سالها حتی یک بار هم مجتبی را برخلاف میل باطنی و علاقهاش به ورزشگاه نبردم. حتی اشتیاق او به حضور در ورزشگاه روی اشتیاق من هم تاثیر گذاشت. به هر حال منِ پدر در سنی هستم که متوجهام که فرزندم باید در مسیر درست زندگیاش حرکت کند، نه اینکه با میل و اجبار من در این مسیر حرکت کند و بعد نیز خطرات زیاد روحی را متحمل شود.
حضور مجتبی در ورزشگاه، پدران زیادی را ترغیب کرده تا فرزندانشان را به استادیوم ببرند. پدر این هوادار فولاد در این خصوص نیز میگوید: نکته جالب حضور مجتبی در ورزشگاه این بود که پدرهای دیگر هم با دیدن مجتبی ترغیب شدند که فرزندان خود را به ورزشگاه بیاورند، ضمن اینکه در حالی که پیش از این روی سکوها دعوا و جو وحشتناکی بعضا ایجاد میشد اما با ورود مجتبی و هم سن و سالهای او، واقعا از فحاشیها کمتر شد تا جایی که فضا بهتر و بهتر شد. واقعا حضور مجتبی در ورزشگاه باعث فرهنگسازی در خصوص طرفداری درست از تیم نیز شده است. مجتبی بین هواداران و اعضای باشگاه فولاد و حتی تیم تراکتور نیز شناخته شده است و همه او را دوست دارند. حتی باشگاه تراکتور هم از ما دعوت کرد و به تمرین این تیم رفتیم و واقعا تبادل فرهنگ صورت گرفت.
"خیلی تیم فولاد رو دوست دارم و میخوام فوتبالیست بشم". این جملات را مجتبی چهار ساله میگوید و ادامه میدهد: وقتی به ورزشگاه میرم همه منو دوست دارن و من حتی میدونستم که فولاد آسیایی میشه.
در ادامه نیز مجتبی به چند سوال ما پاسخ میدهد.
*در تیم فولاد کدام بازیکنان را دوست داری و چرا؟
ایوب والی رو چون خیلی مهربونه
*در فوتبال ایران چطور؟
علی دایی چون یه اسطوره هست.
*پدرت می گوید طرفدار رئال مادرید هم هستی.
بله اون موقع که رونالدو در این تیم بود اون را خیلی دوست داشتم. البته هنوز اون رو دوست دارم و وقتی فوتبالیست شدم می خوام مثل کریستین رونالدو بشم چون یک اسطوره بزرگه.
*حالا چرا تیم فولاد را دوست داری؟
چون تیم شهرمه و مگه می شه کسی تیم شهرشو دوست نداشته باشه.
مجتبی کودک فوقالعاده باهوش و حواس جمعی است. او به یکباره در میان حرفهایش به کرونا اشاره میکند و میگوید: از بچهها میخوام که مراقب کرونا باشن و از ماسک و دستکش استفاده کنن تا کرونا رو شکست بدیم.
هنوز پرسش هایم تمام نشده که او دهانه شیپوری که در دست دارد را در دهانش فرو میبرد و به یکباره صدای بلندی از شیپور خارج میشود.
مجتبی که عاشق فوتبال است از این کار و شنیدن صدای شیپور لذت میبرد و دائما به بالا و پایین میپرد و شعارهای فولاد را سر میدهد. این مجتبی آرزوهای قشنگی در قلب خود دارد که اگر او به درستی و در مسیر مشخص هدایت شود و در این طرفداری از فوتبال به بیراهه کشانده نشود، میتواند علاوه بر این که به هدفش که فوتبالیست شدن هست برسد، با حضورش در ورزشگاه به بهتر شدن جو آن نیز کمک شایانی کند. چنین مجتبیهایی در فوتبال ایران کم نیستند، فقط همت میخواهد تا آنها را برای بهتر گام برداشتن در مسیر درست زندگی و ورزشی یاری و هدایت کرد.
گفتوگو از پریسا زنگنه منش - ایسنا
ارسال نظر به عنوان مهمان