نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
به ولی نعمتم حضرت رضا (ع)
شبی بلند، شبی بیقرار و طوفانی -
شبی که مرگ مرا میبَرَد به مهمانی -
رسانده است به آبادیات مرا امشب
کسی از آن طرف مرزهای ویرانی
هنوز زیر زبانم حلاوتش جاریست
نبات عشق تو با طعم چای ایرانی
نمیشود که نگویم که: "دوستت دارم"
درست زیر همین آسمان بارانی...
کشانده است مرا از غبار خوزستان
به شهر آینهها، دلبر خراسانی!
مرا ببخش اگر دیر آمدم پیشت
که شرم داشتم از اینهمه گرانجانی
هنوز حاجت من کوچکست مثل خودم
هنوز دست تو امّا پر از فراوانی
بخوان که خواندن تو چیز دیگریست عزیز
به گوش بستهی ما آیهی مسلمانی
مجال نیست برایت قصیده سر بدهم
رسیده است به ناچار بیت پایانی...
شبست و راه، بدون تو غرق تاریکیست
بتاب در شبم اِی آفتاب پنهانی...
حسین سنگری
ارسال نظر به عنوان مهمان