امروز:
يكشنبه - 27 خرداد - 1403
ساعت :

پنجه ای از آسمان سهم تماشای من ست/ غزلی از: هرمز فرهادی بابادی

 رعد و برق عشق تا بر تاک دل آتش گشود/خشک و تر آتش گرفت و سوخت با هم هرچه بود

 هیچ کس حتا خودم هرگز نمی داند که من/زخمی ام از چشم زخم شور یک چشم حسود

 ( ها) یی از آاااهم غباری بر دل آیینه زد/آینه تصویر را از مردم چشمم زدود

 پنجه ای از آسمان سهم تماشای من است/آسمان را قاب مات پنجره از من ربود

 در گذرگاهی که شب در معرض چشمم شکفت/یک سفر بدرود بود و یک نفس  مرگ درود

 خواب دیدم در شب شعر بزرگان غزل/تا مرا با نام کوچک حضرت حافظ ستود:

 در میان جمع دیدم با تمام اشتیاق/( صایب) و ( ساکت) به روی من تبسم می نمود

 خسته ام از لحظه های بی تو بودن های خویش/خسته از دست خودم از گفتمان بی شنود

 مختصات عاشقی از خاطرم خط خورده است/بارها گم گشته ام  در حد و مرز این حدود

 این غزل نظم است اما با ردیف چشم عشق/می شود زیباترین شعری که یک شاعر سرود

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید